بسم_رب_المهدی/امام شناسی
داستان ولادت نور
بخش دوم2⃣
(حکیمه خاتون می گوید: )
پس از اقامه نماز افطار کردم و خوابیدم.
سحرگاه برای انجام نماز شب برخاستم.
بعد از نماز دیدم نرجس خوابیده و از وضع حمل او خبری نیست.
پس از تعقیب نماز دوباره خوابیدم که پس از لحظه ای با اضطراب بیدار شدم دیدم نرجس نیز بیدار است ولی هیچگونه علامتی در وی مشهود نیست .
نزدیک بود که در وعده ی امام (علیه السلام) تردید کنم که ناگهان امام (علیه السلام)در مکانی که تشریف داشتند با صدای بلند مرا صدا زده فرمودند :
عمه : تعجیل مکن که وقت نزدیک است!
همین که صدای مبارک امام حسن عسکری (علیه السلام) را شنیدم مشغول خواندن. سوره *الم سجده* و *یس* شدم.
در این موقع نرجس با حال اضطراب از خواب برخاست
. من به وی نزدیک شدم و نام خدا را بر زبان جاری کردم و پرسیدم :
آیا درخود چیزی احساس می کنی؟ گفت : آری.
گفتم :
ناراحت مباش و دل قوی دار،این همان مژده است که به تو دادم.
اندکی بعد صاحب الامر *سلام الله* علیه متولد شد
آن ماه پاره را دیدم که مواضع هفتگانه سجده را روی زمین گذاشته و ذکر حق می گوید.
او را در آغوش گرفتم در حالی که بر خلاف نوزادان دیگر از آلایش ولادت پاک و پاکیزه بود.
در این هنگام امام عسکری (علیه السلام) صدا زد :
عمه جان !
فرزندم رانزد من بیاور
و او را نزد پدر بزرگوارش بردم
او را به سینه چسبانید و زبان در دهانش گذارد و دست بر چشم و گوش او کشید و فرمود:
فرزندم با من حرف بزن!
آن مولود مسعود گفت :
شهادت میدهم به وحدانیت پروردگار و رسالت حضرت محمد(صلی الله علیه و آله)
سپس بر امیرالمومنین(علیه السلام) و ائمه طاهرین (علیه السلام) درود فرستاد و چون به نام پدرش رسید دیدگان گشود و سلام کرد.
امام(علیه السلام) فرمود :
عمه جان: او را نزد مادرش ببر تا به او نیز سلام کند و باز نزد من برگردان.
او را نزد مادرش بردم سلام کرد، مادر نیز جواب سلامش را داد،
سپس او ا پیش امام حسن عسکری (علیه السلام)برگردانیدم.)
( بخاری ،ج51،ص2)
منابع:
کتاب چشم به راه حضرت مهدی علیه السلام /اندیشه قم
اگر یک نفر را به اووصل کردی
برای سپاهش تو سردار و یاری
با مباحث مهدویت با ما همراه باشید.
:: موضوعات مرتبط:
امام شناسي ,
,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0